سرخط خبرها
مادر که باشی، مهربان‌تری | روایت زنانی که مادری را با دردها و شیرینی‌هایش زندگی کرده‌اند

مادر که باشی، مهربان‌تری | روایت زنانی که مادری را با دردها و شیرینی‌هایش زندگی کرده‌اند

  • کد خبر: ۳۷۷۶۲۶
  • ۱۸ آذر ۱۴۰۴ - ۱۰:۵۸
در روزی که به نام مادر ثبت شده، اما در حقیقت باید به تعداد روز‌های سال تکرار شود، پای صحبت زنانی نشستیم که هرکدام شکل متفاوتی از مادری را زندگی کرده‌اند؛ از مادری برای فرزند بیمار تا مادری برای صد‌ها کودک یتیم. روایت‌هایی که نشان می‌دهد «مادر بودن» فقط یک نقش نیست؛ دنیایی است از عشق، تلاش، دل‌نگرانی و ایستادگی.

به گزارش شهرآرانیوز، به مناسبت روزی که در تقویم به نام مادر ثبت شده، اما باید به تعداد روز‌های سال تکثیر شود، پای صحبت زنانی نشستیم که هرکدام چهره‌ای متفاوت از مادری را زندگی کرده‌اند؛ زنانی که عشقشان بی‌قید و شرط است، خستگی می‌کشند، نگرانی‌هایشان تمامی ندارد و گاهی حتی یک «خدا قوت» هم نمی‌شنوند، اما باز هم از دلشان مهربانی می‌جوشد. این روایت‌ها از جنس همان عشق واقعی‌اند؛ عشقی که نه ساختگی است و نه زودگذر.

دنیای من با آمدن دخترم عوض شده است

الهه کریمی – عضو گروه جهادی قرارگاه شهید علیمردانی

فاطمه‌نورای من تازه چهل‌وچهار روزه شده؛ یعنی من حالا یک مادر چهل‌وچهارروزه‌ام. زندگی با همه سختی‌های جدیدش، شیرینی عجیبی پیدا کرده؛ یک تازگی متفاوت. همیشه فکر می‌کردم تجربه کار با کودکان یتیم در گروه جهادی نوعی مادری است، اما حالا مطمئنم که مادری واقعی چیز دیگری است؛ شیرین‌تر، عمیق‌تر و خستگی‌ناپذیرتر.

گاهی با خودم حرف می‌زنم و می‌گویم: «بزرگ‌تر که شدی، اولین نقاشی‌ات را برایم می‌کشی.» دنیایم با آمدن او تغییر کرده. حتی نگاه من به بچه‌های دیگر هم عوض شده؛ انگار مادر که باشی، دل‌سوزتر و مهربان‌تر می‌شوی.

یک مادر، یک کودک معلول و دنیایی از عشق

فاطمه کرمانی – خانه‌دار

پسرم ابوالفضل یازده‌ساله است و فلج مغزی دارد. از روزی که به دنیا آمد، زندگی ما بین درمان و بیمارستان گذشت. هر روز باید چهارده کیلو وزنش را از پله‌های دو طبقه بالا و پایین ببرم. کمر و دست برایم نمانده، اما عشق مادرانه نگذاشته لحظه‌ای کم بیاورم.

با اینکه همه توانم را گذاشته‌ام، گاهی عذاب وجدان دارم؛ فکر می‌کنم شاید اگر وضع مالی بهتری داشتیم، امروز پسرم حرف می‌زد یا راه می‌رفت. اما اگر زمان به عقب برگردد، باز هم مادر شدن را انتخاب می‌کنم. سخت است، ولی ارزشش را دارد. حتی همین ابوالفضل، با تمام محدودیت‌هایش، برای من برکت زندگی است.

تعریف اشتباه از مادر خوب

دیانا شنوایی – خانه‌دار

مادر‌ها سه دسته‌اند؛ آنهایی که بعد از بچه‌دار شدن مسئولیت‌ها را به دیگران می‌سپارند، آنهایی که بین خود، همسر و فرزند تعادل برقرار می‌کنند، و گروه سوم… مادرانی مثل من، که فکر می‌کردند «مادر خوب بودن یعنی خودت را فراموش کن».

چند سال اول، خودم و حتی همسرم را رها کردم. نتیجه‌اش را هم همه‌مان دیدیم. حالا که فکر می‌کنم، می‌فهمم چقدر اشتباه کرده‌ام. اگر به عقب برگردم، هم چند فرزند دیگر می‌آورم و هم شیوه درست زندگی و خودمراقبتی را یاد می‌گیرم. قدر مادر خودم را هم خیلی بیشتر می‌دانم. چند پیراهن که پاره می‌شود، تازه می‌فهمی چه چیز‌هایی در زندگی ارزش دارد.

مادر بودن را با هیچ چیز عوض نمی‌کنم

انسیه حیدرزاده – کارآفرین

از دوران مجردی عاشق بچه‌ها بودم؛ در مهمانی‌ها جمعشان می‌کردم و سرگرمشان می‌کردم. رویایم این بود که روزی مادربزرگ شوم و نوه‌هایم دورم باشند. امروز بدون خانواده و چهار فرزندم زندگی برایم بی‌معناست؛ حتی اگر گاهی مانع پیشرفتم شده باشند.

بارداری‌های اول و دومم مرا از فعالیت اقتصادی دور کرد و این برایم سخت بود. اما لحظه‌هایی هست که هیچ چیز جای آنها را نمی‌گیرد؛ مثل لحظه اولین شیردهی پس از تولد. مجموعه این سختی‌ها و شیرینی‌ها باعث شد کفه ترازو همیشه به سمت لذت مادری سنگین‌تر باشد. حالا که بچه‌هایم بزرگ شده‌اند، با قدرت بیشتری کار می‌کنم، اما مادربودنم را با هیچ چیز دنیا عوض نمی‌کنم.

پس از تصادف فهمیدم مادری یعنی چه

ژاله شندری – راننده اتوبوس

پسرم را در پانزده‌سالگی به دنیا آوردم؛ تجربه‌ای ساده و زودگذر از مادری. یک‌سال بعد هم دخترم آمد و زندگی جدا مزه گرفت. اما سال‌ها بعد، وقتی دختر دانشجویم را در یک تصادف از دست دادم، تازه فهمیدم معنای «مادر بودن» چیست. داغ فرزند ستون روح مادر را می‌لرزاند.

بعد از آن حادثه، خدا قوت قلبم شد. آرام‌تر شدم و زندگی برایم رنگ دیگری گرفت. از سال ۱۳۸۵ که گواهی‌نامه پایه یک گرفتم، رانندگی کردم؛ اول در جاده‌ها و حالا در شهر. کارم را دوست دارم و با وجود نوه و تنهافرزندم، خودم را خوشبخت می‌دانم.

دل مادر نمی‌گذارد بی‌مهری کنی

ندا قاسمی – کارگر

از اول زندگی‌ام با سختی سر و کار داشتم؛ شوهری با معلولیت و کار در خانه‌های مردم. وقتی پسرم کوچک بود، او را کنار پدرش می‌گذاشتم و سر کار می‌رفتم، اما تولد دخترم شرایط را سخت‌تر کرد؛ او معلولیت مغزی دارد و مجبور بودم همراه خودم در خانه‌ها ببرم.

مادر که باشی، فرقی ندارد بچه‌ات سالم باشد یا بیمار. دل مادر نمی‌گذارد کم‌کاری کنی. دخترم با وجود مشکلاتش، عزیزترین است. همیشه گفته‌ام روزیِ زندگی‌مان به وجود او بسته است. دیگران که برایم دعا می‌کنند، می‌فهمم خدا نگاهم کرده. فقط آرزو دارم پسرم زودتر بزرگ شود و تکیه‌گاهم باشد.

مامان موفقیت‌ها

نادیا شایسته – کارآفرین صنایع خودرو

یازده سال پیش عصر یک روز معمولی، چای دم کرده بودم و منتظر همسرم بودم. اما او نیامد… و دیگر هیچ‌وقت نیامد. همان روز تصمیم گرفتم مسیر زندگی‌ام را عوض کنم؛ هم مادر خوبی باشم و هم راه نیمه‌تمام او را ادامه دهم.

برای مادر، خوشبختی یعنی بزرگ شدن فرزندش را با چشم ببیند. من مادری را بزرگ‌ترین موهبت خدا می‌دانم. با وجود خستگی و کار زیاد، همیشه با شوق برای پسرم غذا می‌پزم. حضور او برایم منبع انرژی است. همه مادر‌ها این حس را می‌فهمند؛ شادی و موفقیت فرزندشان برایشان از همه چیز مهم‌تر است.

مادر ۴۲۰ فرزند؛ ۱۲۷ عروس و ۸۰ داماد

زهره گودرزی – مدیر گروه حامیان اکرام

اگر بپرسید من چند فرزند دارم، باید بگویم ۴۲۰ نفر! یک دختر، دو پسر و ۴۱۷ کودک یتیم. خدا توفیق داده تا مادر ۱۲۷ دختر و ۸۰ پسر باشم که از مجموعه اکرام راهی خانه بخت شده‌اند.

شاید عجیب باشد، اما هیچ فرقی بین آنها و فرزندان خودم نیست. هرکس برای کودکان محروم کار کرده باشد، این حس را می‌شناسد. مادر بودن یعنی تلاش برای شادی و عاقبت‌به‌خیری فرزندان؛ چه فرزند حقیقی باشند، چه دل‌بسته دلِ تو.

جانِ مامان…

افسانه شکرباری – سرپرست مرکز دختران کم توان ذهنی پردیس

من مادر نشده‌ام، اما معنای مادری را هر روز در آغوش ۴۲ دختر کم‌توان ذهنی مرکز پردیس تجربه می‌کنم. وقتی زهرا یکی از دختر‌ها مرا «مامان» صدا می‌زند، قند در دلم آب می‌شود.

مادری حس عجیبی است؛ نفس کشیدن در جان یک انسان دیگر. مطمئنم همه زنان سرزمینم—حتی اگر مادر نباشند—دلشان برای شادی و پیشرفت فرزندان این کشور می‌تپد.

مادری برای پنج خواهر و برادر

نرگس شفایی – کارآفرین حوزه زنان

۱۸ ساله بودم که پدرم از کار افتاد. پنج خواهر و برادر کوچک‌تر داشتم و باید کاری می‌کردم. وارد بازار کار شدم و بعد از تحقیق، نانوایی زدم. هم‌زمان باید نقش خواهر بزرگ، مادر و مدیر خانه را با هم بازی می‌کردم.

امروز سه تعاونی فعال دارم و باور دارم زنان توانمندتر از آن‌اند که فکر می‌کنند. همیشه به مراجعانم می‌گویم: اعتماد به نفس که داشته باشی، می‌توانی هم مادر باشی، هم شاغل، هم کارآفرین؛ هیچ‌کدام مانع دیگری نیست.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.